به گزارش خبرگزاری مهر به نقل از ورلد آف ریل، فرانسیس فورد کاپولا با حضور در برنامه ای با عنوان «شبی با فرانسیس فورد کاپولا» در سینمایی در شیکاگو روی صحنه رفت. این رویداد بخشی از تور ۱۰ شهری او پس از «مگالوپولیس» بود.
وی با سخنانش این شب را بیشتر به یک سفر معنوی پر فراز و نشیب به ذهن مردی بدل کرد که یا همه چیز را میداند یا کاملا از مسیر خارج شده است و یا شاید هر دو. در هر صورت، جمعیت بیشک از دیدن این صحنه خوشحال بودند.
این برنامه بدون مجری و بدون هیچ متن از پیش تعیین شده پیش رفت؛ فقط کاپولا بود، تنها روی صحنه. در کنار تخته سفیدی با فهرستی دستنویس از موضوعاتی که می خواست به آنها بپردازد؛ زمان، کار، پول، سیاست، آموزش، قانون، طبقه اجتماعی، جنگ، هنر، ورزش، جشن.
وی درباره این که چگونه زمان را اختراع کردیم و با انجام این کار، رنج خودمان را اختراع کردیم، حرف زد. بعد به رباتها پرداخت که اگر قرار است برای ما زحمت بکشند، شاید باجههای عوارض را به تصرف خود درآورند.
کاپولا همچنین درباره پریدن روی یک کنده درخت و شناور شدن در رودخانه حرف زد و کمی هم درباره ازدواج خانوادگی صحبت کرد و خواهش کرد ازدواج درون خانوادگی را فراموش کنید تا فرزندانتان بیماریهای ارثی نداشته باشند. بعد گفت اگر رقص تپ دنس لد بود شاید میتوانست قلدرهای دوران کودکیاش را با رقصیدن روی میز ناهارخوری شکست دهد و فراموش کرده بود که ۸۵ ساله است.
بعد به اختاپوسها پرداخت و از فاکس نیوز عصبانی شد که چرا انسانها را نابغه نمینامد. او گفت همه ما یک استعدادی داریم؛ شاید ندانید استعداد شما چیست، اما آن را دارید!
در میانه صحبت یکی از حضار خواست که کلمه «جنگ» را از روی تخته سفید خط بزند. کاپولا با جدیت سر تکان داد و گفت: بیایید به جنگ پایان دهیم.
وی درباره این که چطور توجه کور به تولید ناخالص داخلی و بهرهوری ما را کور کرده و این که معیار واقعی تمدن باید خلاقیت، بازی و توسعه انسانی باشد، بحث کرد. او از درآمد پایه همگانی حرف زد و به کنفدرالیسم دموکراتیک پرداخت و از لغو محدودیت دورههای خدمت اجباری سخن گفت. در یک لحظه او شروع به صحبت به زبان ایتالیایی کرد و فحشهایی نثار سیاست کرد که فقط خودش اجازه دارد، بدهد.
برخی از موضوعات دیگری که مطرح شدند شامل شاخص توسعه انسانی، نظریه پایپ راک، «ایستگاه کیک میوهای» رایان کوگلر، آموزش در خانه، محدودیت دورههای خدمت و خیلی چیزهای دیگر بود.
البته در این میان سینما هم جایگاه خود را داشت و او با واقعبینی محض ماجراهایی از تأسیس موسسه فیلم آمریکا با گریگوری پک و سیدنی پواتیه، درباره راهنمایی هنرمندان جوان، درباره ثروتمند بودن و بیپول بودن همزمان، درباره دادن کارتهای اعتباری نامحدود به فرزندانش حرف زد و البته تاکید کرد آنها اجازه ندارند از آن برای پول درآوردن استفاده کنند.
وی گفت که حالا کاملا ورشکسته است، اما یک فیلم کوچک دیگر هم باید به کارنامهاش اضافه کند و شاید چند فیلم بزرگ … اگر بتواند بودجهاش را پیدا کند. او در تمام سخنانش قصد داشت تاکید کند که زندگی چیزی فراتر از استرس است. این لذت زندگی کردن است. وی روی صحنه به به تنهایی آواز خواند.
در هر حال آنچه از همه این نشست می توان برداشت کرد این است که کاپولای افسانهای که «اینک آخرالزمان»، «پدرخوانده» و «مکالمه» را به ما هدیه کرد، هنوز رویاهای بزرگی در سر دارد.
نظرات کاربران