افسانههای بشری همواره موجودات اسطورهای را در خود جای دادهاند؛ موجوداتی که غالباً هولناک و دهشتانگیز به نظر میرسند، توانایی برهمزدن ویرانیهای عظیم را دارند و دست به اعمالی میزنند که فراتر از تصور است.
مجله اینترنتی باستان شناس : هر فرهنگ در طول تاریخ، داستانهایی از موجودات شگفتانگیز و اسطورهای روایت کرده است. برخی از این موجودات بهعنوان شگفتآور و خارقالعاده توصیف میشوند، در حالیکه برخی دیگر جایگاهی تاریکتر و هولناکتر در قلمرو خیال دارند. هدف این موجودات اسطورهای تاریک، ظاهراً ایجاد ویرانی و نابودی، برانگیختن ترس، شکنجه قربانیان و ارتکاب اعمال غیرانسانی است. این افسانههای هولناک به شکلی عجیب جذابیت دارند؛ زیرا بر ترسها و ناامنیهای ذاتی در طبیعت انسان تکیه میکنند و گاه بهعنوان داستانهای هشداردهنده عمل مینمایند. اکنون بیایید به ۱۶ نمونه از ترسناکترین موجودات اسطورهای در سراسر جهان نگاهی بیندازیم.
آنچه در این مقاله می خوانید
- ۱.جورُوگومو: عنکبوت اغواگرِ هولناک ژاپنی
- ۲.گاشادوکورو: غول استخوانی ژاپن
- ۳.پِنانگالان: خونآشام بیجسم مالایی
- ۴.لاماستو: مادر دیوان در میانرودان
- ۵.آمّیت: بلعندهی مردگان در مصر باستان
- ۶.تایفون: هیولای هیولاها در اساطیر یونان
- ۷.هِیدرا: هیولای چندسرِ مرداب لرنا
- ۸.مارِه: آورندهی کابوس در اساطیر نورس
- ۹.دراوگر: مردهی بازگشته در اساطیر نورس
- ۱۰.بانشی: جیغزن هولناک ایرلندی
- ۱۱.ناکلاوی: موجود جزایر اورکنی
- ۱۲.وِندیگو: آدمخوار بومیان آمریکا
- ۱۳.اسکینواکرها: دگردیسان بومیان آمریکا
- ۱۴.پاتاسولا: خونآشام شکارگر در فولکلور آمریکای لاتین
- ۱۵.شیطان جرسی: موجود اسطورهای آمریکا مدرن
- ۱۶.چوپاکابرا: جدیدترین هیولای جهان؟
۱.جورُوگومو: عنکبوت اغواگرِ هولناک ژاپنی

«در اسطورهشناسی ژاپنی، جورُوگومو موجودی مرگبار و ترکیبی بود که میتوانست از عنکبوت به زنی زیبا دگرگون شود تا قربانیان خود را فریب دهد و به قتل برساند. روایتها میگویند هنگامی که عنکبوت جورُوگومو ــ گونهای رایج در ژاپن ــ به سن ۴۰۰ سالگی میرسید، قدرت دگردیسی مییافت و اشتهایی سیریناپذیر به گوشت انسان در وجودش پدیدار میشد.»
واژهی جورُوگومو (絡新婦) در زبان ژاپنی به معنای «عروس عنکبوت» یا «عنکبوتی که قربانی را میبندد» است.این موجود در فولکلور ژاپنی نماد فریب، اغواگری و مرگ است و داستانهای آن اغلب نقش هشداردهنده دارند.
«این موجودات هولناک، در هیئت زنانی زیبا پنهان میشدند و قادر بودند مردان را افسون کرده و به دام شبکهای از فریب بکشانند. تارهای آنان از رشتههای ابریشمی چنان نیرومند ساخته میشد که هیچ مردی پس از گرفتار شدن توان رهایی نداشت. بنا بر افسانههای ژاپنی، جورُوگومو سپس زهر کشندهی خود را تزریق میکرد و قربانی را بهتدریج ضعیف میساخت تا بتواند شکارش را هرچه بیشتر و طولانیتر مزهمزه کند. سرانجامی کند و دردناک در انتظار قربانی بیچاره بود.»
۲.گاشادوکورو: غول استخوانی ژاپن

گاشادوکورو (餓者髑髏) در فولکلور ژاپنی به معنای «جمجمهی گرسنه» یا «غول استخوانی» است.این موجود اسطورهای به شکل اسکلت عظیمالجثهای تصویر میشود که از استخوانهای انسانهای گرسنه یا قربانیان جنگ و قحطی ساخته شده است.
روایتها میگویند گاشادوکورو شبها سرگردان میشود و انسانها را شکار میکند، قربانیانش را میگیرد و با دندانهای بزرگ خود میجود.نماد فرهنگی آن هشدار نسبت به قحطی، مرگ دستهجمعی و رنج انسانی است
«گاشادوکورو موجوداتی اسطورهای و غولپیکر در اسطورهشناسی ژاپنی هستند که از استخوانهای انسانها شکل گرفتهاند. در شرایط مرگهای دستهجمعی، همچون قحطی یا جنگ، بسیاری از افراد از آیینهای تدفین شایسته محروم میماندند؛ به همین دلیل، پس از مرگ توانایی گذر به جهان دیگر را نداشتند. با پوسیدن بدنها، ارواح آنان آکنده از خشم و کینه نسبت به زندگان میشد. این ارواح و استخوانها در هم میآمیختند و موجودی عظیمالجثه به نام گاشادوکورو پدید میآمد؛ واژهای که به معنای «اسکلت گرسنه» ترجمه شده است.»
«این موجودات اسطورهای، به شکلی هولناک خاموش بودند؛ جز صدای دلهرهآور دندانهایشان که به هم میخورد. آنان در دل شب پرسه میزدند و در کمین شکار بودند. هنگامی که قربانی خود را مییافتند، سر او را از تن جدا کرده و خونش را مینوشیدند. گاشادوکورو تا زمانی که کینه و خشم هر روحی که در وجود این هیولای استخوانی جای گرفته بود فروکش نمیکرد، به ترساندن شب ادامه میداد؛ و هنگامی که این کینه پایان مییافت، دیگر نیرویی برای جانبخشی به این غول اسکلتی باقی نمیماند.»
۳.پِنانگالان: خونآشام بیجسم مالایی

«پِنانگالان موجوداتی اسطورهای و بدنام هستند که در سراسر جنوبشرقی آسیا با نامهای گوناگون شناخته میشوند. در اسطورههای مالایی، پِنانگالان در اصل زنی فانی بود که به جادوگری و سحر سیاه روی آورده بود.»
«یکی از روایتهای رایج این افسانه میگوید زنی پذیرفت که به مدت ۴۰ روز گیاهخوار شود تا در ازای آن جوانی و زیبایی به دست آورد. سرانجام، او پیمان خود را شکست و نفرین شد تا به پِنانگالانِ گوشتخوار بدل گردد. در روز، او شبیه زنی عادی بود، اما شب هنگام، سرش از بدن جدا میشد و با رودههای آویزان در هوا شناور میگشت. این پیکر بیجسم در جستجوی خوراک، بهویژه زنان باردار و نوزادان، پرواز میکرد و خون آنان را میمکید. قربانیانی که توسط این موجود خونآشام تغذیه میشدند، به بیماری مرگباری دچار میگشتند. پس از بازگشت به مخفیگاه خود، پِنانگالان اندامهایش را در سرکه فرو میبرد تا دوباره کوچک شده و در بدنش جای گیرد. از همین رو، پِنانگالان در روز با بوی آشکار سرکه قابل شناسایی بود.»
۴.لاماستو: مادر دیوان در میانرودان

«الهه اهریمنی اسطورهشناسی میانرودان، لاماشتو، موجودی ترکیبی و جهنمی بود که معمولاً بهصورت زنی باردار، پوشیده از موهای انبوه، با دو جمجمه بر روی سینههایش، دُمی چون مار، بالهایی بزرگ، سه چشم و پاهایی با چنگال تصویر میشد. سر این هیولا بنا بر منابع مختلف میتوانست به شکل شغال، شیر ماده، مار یا شاهین باشد.»
«لاماشتو بهعنوان موجودی اهریمنی شناخته میشد که ویرانی میآفرید؛ با آلودهکردن طبیعت و آبها، گسترش بیماری، ایجاد کابوسها، و نیز نوشیدن خون و خوردن گوشت انسان. گفته میشود او بهویژه زنان باردار و کودکان را به وحشت میانداخت. این دیو زن موجب سقط جنین میشد و نوزادان را میربود، آنان را با شیر زهرآلود خود تغذیه میکرد و سپس استخوانهایشان را میجوید و تشنگیاش را با خونشان فرو مینشاند. لاماشتو خود بهعنوان مادر بسیاری از موجودات اهریمنی و هیولاها شناخته میشد که دستورات شریرانهی او را به اجرا درمیآوردند.»
در متون بابلی و آشوری، لاماشتو یکی از خطرناکترین موجودات اهریمنی بود که هم طبیعت و هم انسانها را آلوده میکرد.نقش او در اسطورهها بازتابی از ترسهای اجتماعی باستانی است: مرگ نوزادان، بیماریهای واگیردار، و تهدیدهای ناشناخته.باور به لاماشتو سبب شد آیینهای محافظتی و طلسمهای ویژهای ساخته شوند؛ از جمله فراخواندن پازوزو برای مقابله با او.
۵.آمّیت: بلعندهی مردگان در مصر باستان

«در اسطورهشناسی مصر باستان، آمّیت الههای هیولایی بود با سرِ تمساح، بخش جلویی بدنِ شیر و بخش عقبی بدنِ اسب آبی. او با لقب «بلعندهی مردگان» شناخته میشد و نقشی بهویژه هولناک در داوری ارواح ایفا میکرد. در جهان زیرین، توت قلب هر فرد را در برابر پرِ ماعت، الههی حقیقت، میسنجید.»
«ترازو در صورتی متعادل میماند که فرد پاک باشد، اما اگر چنین نبود، کفهها سنگین میشد. قلب سنگین نشان میداد که شخص شایستهی سعادت جاودان نیست. این قلبهای ناپاک به آمّیت سپرده میشدند. هیولا با بلعیدن آنها تضمین میکرد که این ارواح برای همیشه نابود شوند. چنین سرنوشتی بدترین فاجعه در فرهنگی بود که بر زندگی پس از مرگ تمرکز داشت.»
در مصر باستان، زندگی پس از مرگ مهمترین دغدغهی مذهبی بود؛ نابودی کامل روح بدترین مجازات به شمار میرفت.آمّیت نماد ترس از فنا و بیهویتی ابدی بود، در مقابلِ امید به جاودانگی که آیینهای مصری وعده میدادند.این باورها نشان میدهد که عدالت و حقیقت (ماعت) نهتنها معیار اخلاقی، بلکه شرط اصلی برای ادامهی وجود روح محسوب میشد.
۶.تایفون: هیولای هیولاها در اساطیر یونان

«در اسطورهشناسی یونان، تایفون بهعنوان سهمگینترین، مرگبارترین و بزرگترینِ غولها، هیولاها و خدایان شناخته میشد. او معمولاً نیمتنهی بالایی انسانی داشت، در حالیکه صدها مار نیمتنهی پایینیاش را تشکیل میدادند. چشمانش با آتش سرخ میدرخشید و بالهایی از پشتش میرویید. هرچند توصیفهای تایفون متفاوت است، اما بهطور کلی پذیرفته شده که او موجودی بیاندازه عظیمالجثه با بالها، سرها، دستها و مارهای بیشمار بود.»
«به روایت هزیود، این آفرینش هیولاییِ گایا و تارتاروس کوشید تا زئوس را سرنگون کند و بر آسمانها فرمانروایی یابد. اما در این تلاش ناکام ماند؛ زئوس با صد صاعقه او را درهم کوبید و در ژرفای تارتاروس زندانی ساخت. گفته میشود تایفون زیر کوه اتنا دفن شده است و خشم بیپایان او موجب فعالیتهای آتشفشانی میگردد. تایفون، هولناکترین هیولا در اساطیر یونان، همچنین پدر دیگر هیولاهای بدنام یونانی چون سربروس، هیدرا و کیمِرا دانسته میشود.»
روایت هزیود تایفون را نماد آشوب کیهانی و آخرین تهدید علیه نظم المپی معرفی میکند.ارتباط او با کوه اتنا نشاندهندهی تلاش یونانیان برای توضیح پدیدههای طبیعی (آتشفشانها) از طریق اسطوره است.نقش او بهعنوان «پدر هیولاها» جایگاه ویژهای در زنجیرهی موجودات اهریمنی یونانی دارد؛ بسیاری از دشمنان قهرمانان یونانی (مانند هیدرا در نبرد هرکول) به او نسبت داده میشوند.
۷.هِیدرا: هیولای چندسرِ مرداب لرنا

«هِیدرا مار عظیمالجثهای با سرهای متعدد بود؛ شمار این سرها بنا بر منابع مختلف متفاوت ذکر شده است. او در دریاچههای لِرنا سکونت داشت. این هیولای آبزی گفته میشود که نفسی زهرآلود و خونی سمی داشت.»
«نسخههای گوناگون این اسطوره بیان میکنند که هیولا توانایی باززایندگی داشت؛ بهگونهای که با قطع هر سر، دو سر تازه بهجای آن میرویید. مشهورترین روایت هیدرا مربوط به انجام دومین خان هرکول است. قهرمان مأمور شد تا این هیولا را نابود کند. با یاری برادرزادهاش، ایولائوس، هرکول سرهای هیدرا را برید و مهمتر از آن، گردنها را داغ کرد تا قدرت باززایندگی هیولا را متوقف سازد. سرانجام هرکول آخرین سر جاودانهی مار را برید، تیرهایش را در خون زهرآلود هیدرا فرو برد تا در نبردهای آینده از آن بهره گیرد، و سر را ـ که هنوز زنده بود ـ زیر صخرهای سنگین دفن کرد.»
این روایت نشاندهندهی هوشمندی و همکاری در اسطورههای یونانی است؛ هرکول به تنهایی قادر به شکست هیدرا نبود و به کمک ایولائوس نیاز داشت.
خون زهرآلود هیدرا بعدها در اسطورههای دیگر نقش مهمی ایفا کرد؛ تیرهای آغشته به این زهر در سرنوشت هرکول و دیگر قهرمانان یونانی تأثیرگذار شدند.
دفن سر جاودانه زیر سنگ، نماد تلاش برای مهار شرّی است که هرگز بهطور کامل نابود نمیشود، بلکه تنها مهار میگردد.
۸.مارِه: آورندهی کابوس در اساطیر نورس

«در اسطورهشناسی نورس، مارِه روحی اهریمنی بود که میتوانست در خواب افراد کابوس ایجاد کند. این موجود اسطورهای شبهنگام از سوراخ کلید به خانهی فرد وارد میشد. سپس بر سینهی خوابیده مینشست و کابوسهایی هولناک را بر اساس ترسها و اضطرابهای او برمیانگیخت. قربانی احساس سنگینی بر سینه، آگاهی از حضوری تاریک، و ناتوانی در حرکت یا بیدار شدن را تجربه میکرد. این باور احتمالاً توضیحی قرونوسطایی برای پدیدهای است که امروزه بهعنوان فلج خواب شناخته میشود.»
«برخلاف نقاشی یادشده، مارِه بهعنوان دیوی زن شناخته میشد که معمولاً یا بهصورت زنی جوان و زیبا تصویر میگردید یا به شکل پیرزنی زشت و هولناک.»
این دوگانگی در تصویر مارِه (زن جوان و اغواگر در برابر پیرزن زشت و ترسناک) بازتابی از ترسهای شبانه و اضطرابهای انسانی است.
در فولکلور اروپایی، موجودات اهریمنی زننما اغلب با دو چهره ظاهر میشوند: یکی جذاب و فریبنده، دیگری هولناک و نفرتانگیز.
این تضاد نشاندهندهی باور به قدرت دوگانهی زن در اسطورهها: هم سرچشمهی زندگی و زیبایی، و هم عامل مرگ و کابوس.
۹.دراوگر: مردهی بازگشته در اساطیر نورس

«دراوگر، اجساد باززندهشدهی جنگجویان وایکینگ، موجوداتی اسطورهای و هولناک بودند که همچون زامبی در جهان پرسه میزدند و به دنبال قربانیان خود میگشتند. آنها بهوضوح با بوی تعفن گوشت پوسیده و پوست سیاه یا آبیرنگ مرگبارشان شناخته میشدند. دراوگرها از نیرویی شگفتانگیز برخوردار بودند، میتوانستند اندازهی بدن خود را به دلخواه افزایش دهند، و خوابهای زندگان را تسخیر میکردند.»
«در برخی نسخههای اسطوره، این موجودات مردهزندهی اسطورهای دارای چندین قدرت جادویی نیز دانسته میشدند، همچون تغییر شکل، پیشآگاهی و کنترل آبوهوا. تنها انگیزهی این موجودات خونخوار و هولناک، کشتار هر موجود زنده ـ چه انسان و چه دام ـ برای سیراب کردن عطششان به گوشت و خون بود. وضعیت دراوگر بهنظر میرسید واگیردار باشد، همانند برداشتهای مدرن از زامبیها؛ زیرا کسانی که بهدست دراوگر کشته میشدند، خود به این موجودات بدل میگشتند. دراوگرها تقریباً نابودناپذیر بودند و تنها راه کشتنشان بریدن سر، سوزاندن جسد، و افکندن خاکستر در دریا بود.»
تواناییهای جادویی (تغییر شکل، پیشآگاهی، کنترل آبوهوا) نشاندهندهی جایگاه دراوگر بهعنوان موجودی فراتر از صرفاً «مردهی بازگشته» است؛ او نماد قدرتهای اهریمنی و بیثباتی طبیعت بود.
شباهت به زامبیهای مدرن نشان میدهد که فولکلور نورس یکی از سرچشمههای اصلی برای شکلگیری تصویر «مردهی واگیردار» در فرهنگهای امروزی است.
آیین نابودی دراوگر (قطع سر، سوزاندن، و افکندن خاکستر در دریا) بازتابی از باورهای نورس دربارهی پاکسازی کامل شرّ و جلوگیری از بازگشت دوبارهی مردگان است.
۱۰.بانشی: جیغزن هولناک ایرلندی

«یکی از بدنامترین موجودات اسطورهای در این فهرست، بانشی است؛ روح یا پریای زن در فولکلور ایرلندی که بهعنوان پیامآور مرگ شناخته میشود. بسته به نسخهی اسطوره، او یا بهصورت زنی با زیبایی وهمانگیز تصویر میشود یا به شکل پیرزنی فرتوت و هولناک. گفته میشود که بانشی موهای بلند و سفید، شنلی خاکستری، و چشمانی دارد که از اشکهای همیشگیاش سرخ ماندهاند.»
«این موجود اسطورهای بهعنوان پیشگوی مرگ شناخته میشد؛ هر کس چشمش به او میافتاد، با جیغ مرگبارش نابود میگشت. در حقیقت، هولناکترین ویژگی بانشی نالهی رنجآور و آزاردهندهی او بود. فریادش آنقدر هولناک و خونسردکننده بود که گفته میشد ذهن انسان را تحتتأثیر قرار میدهد و از فاصلهای بسیار دور شنیده میشود.»
جیغ بانشی نماد مرز میان جهان زندگان و جهان مردگان است؛ صدایی که خبر از گذر به سوی مرگ میدهد.
باور به شنیده شدن فریاد او از فاصلهی دور نشاندهندهی قدرت هشداردهندهی فراطبیعی این موجود است.
اثر روانی جیغ بانشی بر ذهن انسانها بازتابی از تجربهی واقعی ترس و اضطراب جمعی در فرهنگ ایرلندی است.
در ادبیات فولکلور، این جیغ نهتنها خبر مرگ، بلکه نشانهی حضور نیروهای ناشناخته و اهریمنی در شبهای تاریک ایرلند بود.
۱۱.ناکلاوی: موجود جزایر اورکنی

«در حالیکه هیولای دریاچهی نِس شاید مشهورترین موجود فولکلور اسکاتلندی باشد، هولناکترین آنها ناکلاوی است. این دیو اسبمانند که سوار انسانی با بدنش درهمجوشیده بر پشت دارد، گفته میشود از دل دریا بیرون میآید. بدن بیپوستش ماهیچهها و رگها را آشکار میسازد. تنها دیدن ناکلاوی برای ایجاد بیماری کافی است و نفسش سمی است. او هر جا که پرسه زند، بیماری و ویرانی به همراه میآورد.»
ناکلاوی در فولکلور جزایر اورکنی نماد ترس از دریا و بیماریهای واگیردار بود؛ مردمان ساحلی او را تجسم نیروهای ویرانگر طبیعت میدانستند.
بدن بیپوست و آشکار بودن ماهیچهها، بازتابی از وحشت جسمانی و مرگآلود است که در هنر و روایتهای شفاهی بهعنوان تصویری فراموشنشدنی باقی مانده.
نفس سمی و قدرت بیماریزای او نشاندهندهی ارتباط فولکلور با تجربههای واقعی مردم از بیماریهای همهگیر و نابودی محصولات کشاورزی در جزایر شمالی اسکاتلند است.
۱۲.وِندیگو: آدمخوار بومیان آمریکا

«وندیگو در فولکلور آلگونکینِ آمریکایی ریشه دارد. او روحی اهریمنی است که میتواند انسانها را تسخیر کند و آنان را گرفتار گرسنگی سیریناپذیری سازد که تنها با خوردن گوشت انسان فروکش میکند. گفته میشود وندیگو قلب قربانی را به یخ بدل میسازد، بهگونهای که فرد تسخیرشده سردی مرگبار در لمس دارد. در آغازِ تسخیر، وندیگو میتواند در میان انسانها پنهان بماند، اما هنگامی که فرد نتواند گرسنگی خود را فرو نشاند، بهتدریج لاغر، خشکیده و فرسوده میشود.»
«در روانپزشکی مدرن، سندروم روانی وندیگو با میل به خوردن گوشت انسان و گرایش به آدمخواری شناخته میشود.»
اصطلاح Wendigo Psychosis در متون روانپزشکی بهعنوان یک پدیدهی نادر و بحثبرانگیز مطرح شده است.
این مفهوم از فولکلور بومیان آلگونکین گرفته شده و در روانپزشکی مدرن بهعنوان نمونهای از تجلی فرهنگیِ اختلال روانی بررسی میشود.
برخی پژوهشگران آن را نوعی اختلال هذیانی فرهنگی میدانند که در آن فرد باور دارد باید گوشت انسان بخورد، حتی اگر منابع غذایی دیگر در دسترس باشد.
امروزه بسیاری از متخصصان این سندروم را بیشتر بهعنوان یک مفهوم مردمشناختی و فرهنگی میشناسند تا یک بیماری روانی رایج.
۱۳.اسکینواکرها: دگردیسان بومیان آمریکا

«اسکینواکر، جادوگر دگردیس از سنت ناواهو است. او در اصل شمن بود، اما تصمیم گرفت تواناییهای خود را برای مقاصد اهریمنی به کار گیرد. اسکینواکر میتواند شکل هر حیوان یا انسانی را به خود بگیرد و هویت او را تصاحب کند؛ همچنین گاه بهعنوان موجودی توصیف میشود که قادر به تسخیر انسانهاست. نام ناواهو بهطور مستقیم ترجمه میشود به «بهوسیلهی آن، بر چهار دستوپا میرود» که اشاره به گرایش این موجود به گرفتن شکل حیوان دارد. هر شکلی که اختیار کند، هدفش همواره شریرانه است و او در میان خطرناکترین موجودات اسطورهای بومیان آمریکا به شمار میرود.»
دوگانگی اسکینواکر (شمن مقدس → جادوگر اهریمنی) بازتابی از ترس از خیانت به سنتهای مقدس در فرهنگ ناواهو است.
توانایی تغییر شکل به حیوانات یا انسانها نشاندهندهی انعطافپذیری اهریمنی و تهدید هویت فردی است.
ترجمهی نام ناواهو («بر چهار دستوپا میرود») تأکید بر ارتباط اسکینواکر با جهان حیوانات و نیروهای تاریک طبیعت دارد.
باور به تسخیر انسانها توسط اسکینواکرها نشاندهندهی هراس از فقدان کنترل بر ذهن و بدن در سنتهای بومی است.
۱۴.پاتاسولا: خونآشام شکارگر در فولکلور آمریکای لاتین

«پاتاسولا از فولکلور کلمبیا سرچشمه میگیرد و هیولایی زننماست که در جنگل زندگی میکند. او شکارچیان مرد را در دل طبیعت، هنگامی که به زنان میاندیشند، نزدیک میشود. پاتاسولا در آغاز بهصورت زنی اغواگر و زیبا یا حتی شبیه به محبوب قربانی ظاهر میگردد و مرد را به اعماق جنگل میکشاند. در آنجا، چهرهی واقعی خود را آشکار میکند: موجودی هولناک و تکپا با اشتهایی سیریناپذیر برای گوشت و خون انسان. او خون قربانیانش را تا آخرین قطره میمکد و سپس گوشتشان را میبلعد؛ و آنان هرگز دوباره دیده نمیشوند.»
پاتاسولا نماد ترس از جنگلهای تاریک و ناشناخته در فرهنگ کلمبیایی است.
ظاهر شدن بهصورت معشوق یا زن زیبا بازتابی از هشدار نسبت به وسوسه و خیانت است؛ او مجازات کسانی است که به خانواده یا طبیعت بیاحترامی میکنند.
تکپا بودنش ویژگی نمادین است که هم نقص جسمانی و هم قدرت اهریمنی جبرانکننده را نشان میدهد.
خونآشامی و خوردن گوشت قربانیان، او را در دستهی موجودات خونآشام فولکلور آمریکای لاتین قرار میدهد.
۱۵.شیطان جرسی: موجود اسطورهای آمریکا مدرن

«افسانههای شهری از جرسی و فیلادلفیا موجودی را روایت میکنند که در جنگلهای پاین بارنز در جنوب جرسی زندگی میکند. این موجود به شیوههای گوناگون توصیف شده است، اما بر دو پا راه میرود و سُمهای اسب دارد، سری شبیه بز، بالهای چرمی خفاش، شاخها، بازوهای کوچک با دستهای چنگالدار، و دُمی دوشاخه همچون شیطان. شیطان جرسی میتواند بهسرعت در میان جنگل حرکت کند و اغلب جیغی زیر و خونسردکننده سر میدهد. گفته میشود او فرزند سیزدهم زنی در آن منطقه بود که هنگام زایمان، نوزاد را نفرین کرد تا به شیطان بدل شود. در طول سالها گزارشهای بسیاری از مشاهدهی او وجود داشته است و در دههی ۱۹۶۰، باغوحش فیلادلفیا برای یافتن این موجود جایزهای تعیین کرد.»
روایت «فرزند سیزدهم نفرینشده» بازتابی از ترسهای مذهبی و اجتماعی در دورهی استعمار آمریکا است.
ویژگیهای ترکیبی (اسب، بز، خفاش، شیطان) نشاندهندهی هیولای تلفیقی است که از عناصر مختلف برای ایجاد هراس ساخته شده.
جیغ خونسردکنندهی او همانند بانشی در فولکلور ایرلندی، نماد هشدار و مرگ قریبالوقوع است.
جایزهی باغوحش فیلادلفیا در دههی ۱۹۶۰ نشان میدهد که این افسانه نهتنها در فولکلور، بلکه در فرهنگ عامه و رسانههای مدرن نیز جایگاهی پررنگ داشته است.
۱۶.چوپاکابرا: جدیدترین هیولای جهان؟

«در سال ۱۹۷۵، مجموعهای از کشتار دامها در شهری کوچک در پورتوریکو به خونآشام یا فرقهای شیطانی نسبت داده شد. اما این کشتارها ادامه یافت و همهی حیوانات از طریق بریدگیهای دایرهای کاملاً از خون تهی شدند. نظریهای تازه شکل گرفت و تا سال ۱۹۹۵، این حملات به موجودی افسانهای به نام چوپاکابرا نسبت داده شد؛ نامی که به معنای «مکندهی بز» است. این موجود فولکلوری خون مینوشد تا گرسنگی سیریناپذیر خود را فرو نشاند. چوپاکابرا بهصورت موجودی خزندهمانند، به اندازهی یک خرس کوچک، با ردیفی از خارها که از گردن تا انتهای دم کشیده شده، توصیف میشود. شاهدان عینی گزارش دادهاند که این موجود را در سراسر آمریکای لاتین دیدهاند و حتی یک ویدئوی سال ۲۰۱۹ ممکن است شواهد بیشتری ارائه کند.»
نسبت دادن کشتار دامها به خونآشام یا فرقههای شیطانی در آغاز، نشاندهندهی ترسهای سنتی از نیروهای ماورایی بود.
نام «چوپاکابرا» (مکندهی بز) مستقیماً به رفتار او در فولکلور اشاره دارد و مانند «پاتاسولا» یا «وندیگو»، هویت موجود در نامش نهفته است.
ویژگیهای خزندهمانند و خارهای پشت، بازتابی از تصویر هیولای مدرن است که برخلاف موجودات کهن، در عصر رسانهها شکل گرفته.
ویدئوی ۲۰۱۹ نشان میدهد که این افسانه همچنان زنده است و در فرهنگ عامهی جهانی بهعنوان «هیولای جدید» مطرح میشود.
- این موجودات (از بانشی و ناکلاوی گرفته تا وندیگو، اسکینواکر، پاتاسولا، شیطان جرسی و چوپاکابرا) هر یک بازتابی از ترسها، اضطرابها و تجربههای فرهنگی مردمان سرزمینهای مختلف هستند.
- ویژگیهای ظاهری و رفتاری آنها (جیغ، خونآشامی، تغییر شکل، نفرین، بیماریزایی) در واقع نمادهایی از خطرات واقعی مانند مرگ، بیماری، خیانت، گرسنگی یا ناشناختههای طبیعتاند.
- نامگذاری این موجودات اغلب مستقیم به ویژگی اصلیشان اشاره دارد (مثل پاتاسولا = «پای تنها»، چوپاکابرا = «مکندهی بز»)، که نشان میدهد زبان و فولکلور ابزار قدرتمندی برای هویتبخشی به ترسها بوده است.
- در فرهنگهای مختلف، این موجودات هم نقش هشداردهنده دارند (یادآوری خطرات و ممنوعیتها) و هم نقش سرگرمکننده در داستانها و هنر.
- در عصر مدرن، بسیاری از این افسانهها از طریق رسانهها، ادبیات و حتی ورزش و سینما بازآفرینی شدهاند و به بخشی از میراث فرهنگی جهانی بدل گشتهاند.
در یک نگاه کلی، این موجودات نهتنها هیولاهای ترسناک، بلکه آینهی روان و فرهنگ انسانها هستند؛ بازتابی از آنچه جوامع در برابرش آسیبپذیر بودهاند و هنوز هم در قالب داستان و هنر به آن جان میبخشند.
نظرات کاربران